مقوله‌ی «دگرپذیری» یکی از موضوعات مهمّ دنیای امروز ماست و لازم است به تفصیل از آن سخن به میان آید و مصادیقش برای جوامع، روشن و تبیین گردد.

بر اساس آیات قرآن در می‌یابیم که:

الف) پروردگار ما، خداوندگار رحمت است: (...کَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ) (انعام/54). «... خداوند شما (از روی لطف) بر خویشتن رحمت واجب نموده است.» [2]

ب) قرآن، کتاب آسمانی ما، منهج و برنامه‌ی رحمت است: (... فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ ...) (انعام/157). «بی‌گمان از سوی پروردگارتان برایتان قرآنی آمده است (که بیانگر حلال و حرام) و راهنمای (مردمان به سوی خیر و صلاح دو جهان) و رحمت (خدا برای بندگان) است.»

ج) پیامبر ما، محمّد –صلّی‌الله علیه و سلّم– ، پیام‌آور و مجری رحمت است: (وَ ما أرسلناک إِلا رَحمَةً لِلعالَمِینَ) (انبیاء/107). «(ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستاده‌ایم.»

د) و نهایتاً امّت اسلام، حامل و بردارنده‌ی این پیام رحمت است و وظیفه‌ی انتشاردادن و ابلاغ آن را بر دوش دارد.

خداوند امّتی را که سزاوار حمل چنین پیامی است، این‌گونه توصیف می‌کند: (وَ کَذلِکَ جَعَلنَاکُم أمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهِیداً) (بقره/143). «و بی‌گمان شما را ملّت میانه‌رویی کرده‌ایم (نه در دین افراط و غلوّی می‌ورزید و نه در آن تفریط و تعطیلی می‌شناسید. حقّ روح و حقّ جسم را مراعات می‌دارید و آمیزه‌ای از حیوان و فرشته‌اید) تا گواهانی بر مردم باشید و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد.»

امّت میانه‌رو امّتی است که «دگرپذیر» باشد. مراد از «دگرپذیری» آن است که هرکس را همان‌گونه که هست بپذیریم و نکوشیم با هم رأی و هم نوای خود کردنِ وی، بر انباز و امثال خویش بیفزاییم. چرا که در اینصورت جز خود را نپذیرفته‌ایم و تنها خودی بر خود افزوده‌ایم و در عمل، «دگرپذیری» را از مفهوم و محتوا تهی گذارده‌ایم. «دگرپذیری» آن است که دیگران را با ادیان، اندیشه‌ها و ملّیّت‌های گوناگون بپذیریم. امّتِ منظور و ستوده‌ی پروردگار، تعریف و منهج مشخّصی دارد و آن، وسطیّت و میانه‌روی است. خمیدن و انحراف از این منهاج، معادل افراط یا تفریط و ازدست‌دادن صلاحیّت و پلاتفرم  «دگرپذیری» -به عنوان یکی از مزایای میانه‌روی- است.

امّتی با اوصاف و خصال «میانه روی» و «دگرپذیری»، بر دیگران، نه حاکم است و نه حَکَم. بلکه بر امّت‌های دیگر شاهد و حجّت است. پیامبر(ص) نیز در آن سرا، شاهد این امّت خواهد بود و گواهی می‌دهد که حجّت و برهان بر وی تمام کرده و پیام رحمت اسلام را بی کم و کاست به وی ابلاغ نموده و هیچ یک از جوانب آن-و از جمله‌ی آنها «دگرپذیری»- را فروگذار نکرده است. در این صورت اگر مسلمانان فاقد خویِ «دگرپذیری» باشند، بدین معناست که در امانت، خیانت روا داشته و –علی‌رغم تکلیف و وظیفه‌ی خویش- حجّت را بر سایر امّت‌ها اقامه نکرده‌اند و سزاوار گواه‌بودن بر ایشان نیستند.

دین اسلام در برهه‌ای از زمان گام به فراخنای ظهور نهاد که هیچیک از دو آیین یهودیّت و مسیحیّت یکدیگر را به رسمیّت نمی‌شناختند و هردو اسلام را نیز نمی‌پذیرفتند. در حالیکه اسلام به آن دو اقرار نمود و  با ایشان از در سازگاری و توافق درآمد.

همان‌گونه که امّت «میانه‌رو» بدون «دگرپذیری» سزاوار این نشان نیست، پیام رحمت نیز بدون آن ناقص و ناتمام است. بنابراین «دگرپذیری»، از ارزشهای بنیادین اسلام و  اصلی تثبیت شده در رویکرد و عملکرد رسول اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم–  است. در نتیجه پیروان آن حضرت –صلّی‌الله علیه و سلّم– بدون پایبندی و التزام به مصادیق «دگرپذیری»، از رساندن پیام رحمت –به شیوه‌ای کامل و کارآمد- عاجز و ناتوان خواهند بود. امروزه که عصر انقلاب ارتباطات، شاهراه‌های اطّلاعاتی و سلاح‌های کشتار جمعی است، بشریّت بیش از هر مقطع زمانی دیگری نیازمند تطبیق «دگرپذیری» است. غفلت از این موضوع مهم و سرنوشت‌ساز و اهمال آن، می‌تواند روابط میان افراد یک جامعه و بلکه تعاملات سیاسی و اقتصادی و... میان کشورهای جهان را به مخاطره بیندازد.

اهمّیّت این مقوله به حدّی زیاد است که حتّی روابط خانوادگی افراد را تحت الشعاع قرار می دهد و در خانواده‌ای که اعضای آن از درجاتی از «دگرپذیری» برخوردار نباشند، اسباب آسایش و همزیستی رو به زوال می‌نهد و رنگ حیات و زندگانی، رفته‌رفته زنگ می‌زند. فرزندان امروز، از سنین نوجوانی، صاحب ایده و افکار خاصّ خود هستند و از قوّه‌ی تشخیصی نسبتاً بالایی برخوردارند. این امر، نیازمند بستری مناسب جهت درک متقابل، تحمّل رأی مخالف و «دگرپذیری» در خانواده‌هاست. در چنین اوضاعی، هر کس ظرفیّت پذیرش آرا و افکار متفاوت از خود را نداشته باشد، محکوم به انزوا گزینی و زندگی فردیست و نه تنها در اجتماع، بلکه در خانواده هم جایی ندارد.

متأسّفانه بر اثر عملکرد نادرست برخی مسلمانان، اسلام اکنون در قفس اتّهام است. جرم آن، خشونت، تندروی و عدم «دگرپذیری» و مجازاتش، آزمایش بمب‌های خوشه‌ای و هسته‌ای بر سر زنان و کودکان مسلمان بی‌گناه، استعمار و غارت ثروت و سامان سرزمین های اسلامی است. حال لازم است چند و چون قضیّه را با دقّت و تعمّق مورد واکاوی قرار دهیم و بنگریم که چنین ادّعایی تا چه اندازه واقعیت دارد:

اسلام مجموعه‌ی پیام‌ها، سفارشات، دستورالعمل‌ها و بایدها و نبایدهایی است که خداوند در قالب کتابی به نام قرآن، بر پیامبر «رحمت»، محمّد –صلّی‌الله علیه و سلّم– فرو فرستاده تا وی آن را بر بشریت عرضه کند و محتوایش را شرح و بیان نماید. باشد که امتی «میانه‌رو» بر گِرد آن گرد آید.

لاجرم از امّتی که خدا، پیامبر و کتاب آسمانیش، مظاهر رحمت و مهرورزی‌اند، محصولی جز رحمت‌افشانی انتظار نمی‌توان کرد. حال آنکه ظاهر امر، چنین نتیجه‌ی مسلّمی –‌که می‌باید بود و نیست- را نشان نمی‌دهد. اقبال در توصیف این حالت چه زیبا می‌گوید:

آبادی میخانـه ز ویرانی ماست        جمعیّت کفر از پریشانی مـاست

اسلام به ذات خود ندارد عیبی         هر عیب که هست از مسلمانی ماست

اگر بخواهیم با مثالی مسئله را روشن‌تر بیان کنیم، می‌گوییم: برق توسّط ادیسون اختراع شده و امروزه ساده‌ترین کاربرد آن این است که با کلیدی باعث خاموش یا روشن شدن لامپ می‌شود و روشنایی می‌بخشد و علاوه بر این، منافع توصیف‌ناشدنی بسیاری دارد. چنانچه خللی در سیم‌کشی آن باشد و شخصی با بی‌دقّتی و سهل‌انگاری در روشن کردن آن، باعث آتش‌سوزی  و مرگ خود و دیگران شود، باید ادیسون را مقصّر دانست؟ یا با نادیده‌گرفتن ضرورت‌ها و منافع برق، آن را پدیده‌ای خطرناک و کشنده تلقّی و استفاده از آن را مضرّ و ممنوع معرّفی کرد؟ یا آنکه درست است بگوییم: هر کس نحوه‌ی استفاده‌ی صحیح از برق را نمی‌داند و بدون آگاهی اقدام به بکارگیری آن می‌کند، ممکن است نور را به نار تبدیل کند و سبب نابودی خود و اطرافیانش شود؟!!!

به همین دلیل درست نیست اسلام را عامل نابسامانی‌های حال حاضر، و به نفس خود کیش تشدّد و خشونت بدانیم. درست است که اینک شراره‌های آتش از خاورمیانه‌ی مسلمان‌نشین زبانه می‌کشد. ولی آیا این مشکلات به سبب آن است که اسلام «دگرپذیر» نیست؟!

هرکه با اندک مایه‌ای از انصاف، در مبانی و آموزه‌های اسلام دقیق شود و تاریخ صدر اسلام را مورد مطالعه و جستجو قرار دهد، در اینکه «اسلام دینی دگر پذیر است»، گمانی نزدش باقی نخواهد ماند. چراکه در می‌یابد اسلام:

الف) در مقوله‌ی «دین» دگرپذیر است و ادیان دیگر را – خواه آسمانی و خواه غیر آسمانی- به رسمیّت می‌شناسد: (وَ لَو شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُختَلِفِینَ) (هود/118). ترجمه: « (ای پیغمبری که آزمند بر ایمان آوردن قوم خود و متأسّف بر روی‌گردانی ایشان از دعوت آسمانی هستی! بدان که) اگر پروردگارت می خواست، مردمان را (همچون فرشتگان در یک مسیر و بر یک برنامه قرار می‌داد و) ملّت واحدی می‌کرد (و پیرو آیین یگانه‌ای می‌نمود و آنان در مادّیّات و در معنویّات و در انتخاب راه حق یا راه باطل اختیار و اختلافی نمی‌داشتند.آنوقت جهان به گونه‌ی دیگری در می‌آمد) ولی (خدا مردمان را مختار و با اراده آفریده و) آنان همیشه (در همه چیز، حتی در گزینش دین و اصول عقائد آن) متفاوت خواهند ماند.»

ب) در مقوله‌ی «نژاد» دگرپذیر است: (...وَ جَعَلنَاکُم شُعُوبَاً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا...) (حجرات/13). ترجمه: «و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید.»

ج) در مقوله‌ی «رنگ و زبان» دگرپذیر است: (وَ مِن ءایَاتِهِ خَلقُ السّمَوَتِ وَ الأرضِ وَ اختِلافُ أَلسِنَتِکُم وَ أَلوَانِکُم) (روم/22). ترجمه: «و از زمره‌ی نشانه‌های (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا، آفرینش آسمان‌ها و مختلف بودن زبان‌ها و رنگ‌های شما است.»

د) به مقدّسات دیگران احترام می‌گذارد: (وَ لا تَسُبُّوا الّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدواً بِغَیرِ عِلمٍ) (انعام/108). ترجمه: «(ای مؤمنان!) به معبودها و بت‌هایی که مشرکان به جز خدا می‌پرستند، دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند.»

و) به دادن آزادی بیان، آزادی حیات، و آزادی کار معتقد است: نمونه‌ی بارز این آزادی‌ها در گفتگوی خداوند با شیطان نمایان است. خداوند با شیطان مناظره می‌کند و به او رخصت سخن گفتن و بیان استدلال‌هایش را می‌دهد. به او تا روز قیامت مجال حیات می‌بخشد و او را در کار و عمل آزاد می‌گذارد. تا جاییکه شیطان برای خداوند خط و نشان می‌کشد و به عزت ذات جلیلش سوگند می‌خورد که تمام بندگان را گمراه خواهد کرد مگر مخلصان را. (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ * إلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِینَ). (ص/83-82)

بنا به شهادت‌های تاریخی، معاهداتی که پیامبر اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم–  در پیش‌نویس قانون اساسی مدینه منعقد نموده است، تماماً حاکی از به رسمیّت شناخته شدن حقوق یهودیان و مسیحیان از سوی مسلمانان است.

در زمان خلیفه‌ی دوّم مسلمین که فتوحات اسلام گسترش یافت و ایران را نیز دربر گرفت، حضرت عمر -رضی‌الله عنه-  برای برّرسی و پیگیری امور مجوسیان، مجلسی 70 نفره –مشابه آنچه امروزه مجلس نمایندگان خوانده می شود- تشکیل داد که در آن «عبدالرحمن بن عوف» -رضی‌الله عنه- برخاست و گفت: شهادتی نزد من هست و آن اینکه پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– فرموده است با پیروان ادیان غیر آسمانی همچون اهل کتاب تعامل کنید.

در سیره‌ی نبیّ اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم– می‌خوانیم که هر موقع فرصت گفتگو و مذاکره مهیّا شده باشد، آن حضرت –صلّی‌الله علیه و سلّم– پیش‌دستی کرده و با طرف مقابل خود با نهایت اکرام و احترام برخورد نموده است. چراکه پروردگار به وی امر فرموده که: (... وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أحسَنُ...) (نحل/125). «یعنی با نیکوترین ادبیات و بهترین شیوه‌ی ممکن با آنان گفتگو نما و از هرگونه سخن تند و تحقیرآمیز اجتناب کن. 

پیامبر اسلام –صلّی‌الله علیه و سلّم– در گفتگویش با مخالفان، به شدّت از تعصّب بی‌جا پرهیز کرده است: (...وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ) (سبأ/24). ترجمه:«... (ای پیغمبر به مشرکان بگو) قطعاً یا ما (مؤمنان) و یا شما (مشرکان) بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم.» خصلت پسندیده‌ای که ما به عنوان پیروان آن حضرت –صلّی‌الله علیه و سلّم– هنوز در خود ایجاد نکرده‌ایم. پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– با وجود آنکه در حقّانیّت رسالتش گمانی نداشته، مشرکان و بت‌پرستان را با قطعیّت گمراه نخوانده و بلکه از بین خود و آنان یکی را هدایت‌یافته و دیگری را بر مسیر گمراهی نام برده است. و این از آداب عالی گفتگو است که در اخلاق بزرگ پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم–  هویداست.

یکی دیگر از رویکردهای پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم–  در تعامل با دیگران، یافتن نقاط مشترک و پافشاری و ابرام بر آنها بود: (قُل یَا أهلَ الکِتابِ تَعَالَوا إلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَ بَینَکُم ألّا نَعبُدَ إلّا اللهَ وَ لا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنَا بَعضًا أَربَابًا مِن دُونِ اللهِ...) (آل عمران/64). ترجمه: «بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخن دادگرانه‌ای که میان ما و شما مشترک است (و همه آن را بر زبان می‌رانیم. بیایید بدان عمل کنیم و آن این) که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او نکنیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند یگانه، به خدایی نپذیرد.»

این در حالی است که یکی از معضلات عمده‌ی جوامع کنونی و یکی از آفت‌های تعاملات ما انسان‌ها، کنار نهادن نقاط اشتراک و اشتغال به مسائل اختلافی و تفرقه برانگیز است. ما اگرچه در دین، مذهب، نژاد، رنگ، زبان، ملّیّت و امثال این‌ها ممکن است متفاوت باشیم، ولی بر اینکه در خلقت و آفرینش همسان، در اصول و ارزش‌های انسانی مشترک، و در داشتن آفریدگاری یگانه برابریم، همگی هم رأی هستیم. پس چرا بر این اشتراکات اتفاق نظر نکنیم؟ چه ضرورتی دارد به مسایلی سرگرم شویم  که حاصلی جز اتلاف عمر و انرژی، تفرقه، جنگ و جدال و قلع و قمع ندارد؟

نمونه‌ای از حکمت و بردباری پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– در موضوع «صلح حدیبیه» نمایان است که صلح را ترجیح می‌دهد و آن را حتّی به قیمت یکسری تنازلات، می‌پذیرد: پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– به حضرت علی (رض) فرمود: بنویس «بسم الله الرحمن الرحیم». «سهیل بن عمرو»، فرستاده‌ی قریش، گفت: ما «رحمن» را نمی شناسیم و فقط بنویسید «بسمک اللهم». همانطور که قبلاً نوشته می‌شد. پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– با وجود اصرار اصحاب مبنی بر عدم تغییر آن، پذیرفت و فرمود اشکالی ندارد. سپس حضرت –صلّی‌الله علیه و سلّم–  فرمود بنویسید: هذا ما قاضی محمد رسول الله (این پیمانی است که محمد رسول الله آن را منعقد کرده است). سهیل گفت: به خدا اگر ما معتقد بودیم شما رسول خدا هستید، مانع زیارت شما نمی‌شدیم و با شما جنگ نمی‌کردیم و فقط بنویسید «محمد بن عبدالله». پیامبر(ص) پذیرفت و دستور داد همانگونه بنویسند.

موضوع دیگری که جای دارد به آن اشاره شود اینست که در تمام جنگ‌هایی که در طول 23 سال نبوّت پیامبر اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم– به وقوع پیوسته‌اند، مجموع کشته‌شدگان دو طرف، 386 نفر بوده[3] که حدوداً برابر تلفات ناشی از سقوط یک هواپیمای مسافربری است. نتیجه‌ی دیگری که از این امر قابل برداشت است و قرآن و سنّت بر آن مهر تأیید می‌زنند، اتّخاذ استراتژی دفاع –و نه هجوم– است.

رسول اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم– هیچ‌گاه از سلاح کشتار جمعی استفاده نکرده است. ممکن است این پرسش به اذهان خطور کند که: مگر در آن زمان سلاح کشتار جمعی وجود داشته است؟ بله، نه تنها وجود داشته، بلکه کارآیی و کاربردش بسیار راحت تر از حال حاضر بوده است: وقتی آزار و اذیّت قریش شدّت گرفت، پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم–  به قصد دعوت «ثقیف» و جلب حمایتشان، به «طائف» سفر کرد. در آنجا به شدّت مورد استهزاء و تمسخر قرار گرفت و دچار آزار و اذیّت فراوانی شد. هنگامی که قصد بازگشت نمود، اهالی آنجا در دو طرف مسیر صف بستند و پیامبر –صلّی‌الله علیه و سلّم– را سنگ باران و وی را زخمی نمودند. اینجا بود که سخت دل‌آزرده گشت و زبان به دعا گشود و از ضعف و درماندگی خود به پیشگاه خداوند شکایت نمود و خواهان امدادهای غیبی از جانب خدا شد. پس از این دعا، خداوند متعال فوراً «فرشته‌ی کوهها» را فرستاد. فرشته از آن حضرت –صلّی‌الله علیه و سلّم–  اجازه خواست دوکوهی را که «طائف» وسط آن قرار گرفته بود، به هم بچسباند تا همگی نابود گردند. اما رسول مشفق و مهربان –صلّی‌الله علیه و سلّم–  فرمود: «خیر! من امیدوارم که از نسل‌های آینده‌ی اینها کسانی پیدا شوند که خدای یکتا را پرستش کنند و با وی احدی را شریک نسازند.»[4]

راستی ما در قبال مخالفین خود تا چه اندازه چنین شکیبایی و تحمّلی داریم؟

آنچه امروز از مسلمانان انتظار می‌رود، اثبات دگرپذیری اسلام در دو حوزه‌ی گفتمان و عملکرد دینی است. ضروری است مصادیق «دگرپذیری» را در ساحه‌ی عمل به اجرا درآوریم و آن را تجربه نماییم و از ثمرات دلچسب آن لذّت ببریم و مزّه‌ی دلپذیر آن را به جوامع غیر مسلمان نیز بچشانیم نه آنکه تنها به دادن آدرس متون دینی و برشمردن نمونه‌های «دگرپذیری» در تاریخ صدر اسلام اکتفا نماییم. آری؛ باید بکوشیم «دگرپذیری» را با عمل و تطبیق و رعایت تمام مکانیزم‌های آن، باری دیگر، برای جهان معاصر به اثبات برسانیم.

پی‌نوشت‌ها:

[1] این مقاله ترجمه‌ی سخنرانی‌ای است که در مورخه‌ی 30/10/1393 به مناسبت ولادت با سعادت نبی اکرم –صلّی‌الله علیه و سلّم–  ایراد گردیده است.

[2]  در ترجمه‌ی آیات شریف از «تفسیر نور»، تألیف «دکتر مصطفی خرّم دل» استفاده شده است.

[3]  تعداد کشته‌شدگان مشرکان: 203 نفر و تعداد شهدای مسلمین: 183 شهید. ( الفاتیکان و الإسلام –دکتر محمّد عمّاره – الطبع الأوّل. مکتبة الشروق.2007م.ص 77)

[4]  رواه مسلم، کتاب الجهاد و السیَر.